behtosh.com

وبلاگ شخصی (غیر کاری) بهتاش داورپناه

  • حمایت مستقیم از پادکست و کاهش آگهی

    امروز داشتم «پادکست تصادفی تکنولوژی» (ATP: Accidental Tech Podcast) را گوش می‌کردم. داشت در مورد این حرف می‌زد که وضع بازار تبلیغات در پادکست خراب است و اگر بخواهید حامی پادکست شوید الان وقت خوبی است.
    داشتم فکر می‌کردم وقتی این ایده‌ی حمایت مستقیم از پادکست‌ها شروع به همه‌گیر شدن کرد، اوضاع خوب بود. تا وقتی پادکسترها شروع کردند به دادن امکانات اضافی به حامیان برای تشویقشان. مثلاً نسخه‌ی بدون تبلیغات، یا نسخه‌ی طولانی‌تر اپیزودها. یا حتی اپیزودهای مخصوص حامیان. اینطوری من که حامی این پادکست نبودم، با وجود اینکه مزیتی در این امکانات اضافه نمی‌دیدیم، کم‌کم حس کردم غریبه‌ام. دیگر آن ارتباطی که بود از بین رفت. برای همین دیگر حتی احساس مسئولیتی نسبت به چک کردن تبلیغات اینجور پادکست‌ها حس نمی‌کنم. اگر باقی هم مثل من باشند بازخوردی که آگهی‌دهندگان می‌گیرند افت می‌کند. و دیگر تمایلی به هزینه کردن برای آگهی نخواهند داشت.
    وقتی تصمیم می‌گیرید برای پادکستتان حامی مستقیم جذب کنید، این موضوع را هم در محاسباتتان وارد کنید.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on حمایت مستقیم از پادکست و کاهش آگهی
  • چطور بی کمک دیگران در چشم گربه قطره بریزیم؟

    بار اول سر شام سر و کله‌اش پیدا شد. اولین روزهایی بود که جای جدید را اجاره کرده بودم و زده بود به سرم که توی حیاط شام بخورم. آخرین بار که جایی بودم که حیاط داشت خانه‌ی پدری در کودکی بود. در دهدشت. کهگیلویه و بویراحمد.

    شام من کنسرو ماهی بود و بویش را حس کرده بود. اسمش را گذاشتیم غفور. اینکه اسم خوبی برای یک گربه‌ی خیابانی هست یا نه بحث دیگری‌ست که الان موضوع ما نیست. بعد فهمیدیم آقای غفور خان باردار است و بچه‌هایش را در انبار به دنیا آورد. همانطور که می‌بینید به اسمش دست نزدیم. به نظر ما غفور، غفور است، حتی اگر فهمیده باشیم که زن است و مرد نیست.

    اسم بچه‌ی تماماً نارنجی را گذاشتیم «کوچولو» و اسم آن یکی که رنگ سفید هم داشت، «پنبه خاتون». اینها را هم مطمئن نبودیم دخترند یا پسر. بعد اسم کوچولو عوض شد به «حنا کوچولو». نپرسید که اگر امکان تغییر اسم بود، چرا اسم غفور را عوض نکردیم، چون جوابش را نمی‌دانم.

    غفور و فرزندانش یک ویروس گرفتند که زد به چشمانشان و وضع شروع کرد به خراب شدن. فقط حنا را توانستم ببرم دامپزشکی. پنبه هیچ راه نمی‌‌داد و چنگ می‌انداخت و ناله می‌کرد و آشوب. حالا حنا گوشه‌ی دفتر من زندگی می‌کند. وضع چشمش هم نامشخص است. برای ریختن قطره‌هایی که دکترش داده در چشمش مشکل داشتم. یعنی تنهایی نمی‌‌توانستم. دو تا دست کافی نبود. یک راه برای حل مشکل پیدا کردم که فکر کردم اینجا بنویسم، شاید به درد شما که اینجا را می‌خوانی بخورد.

    چطور بدون کمک دیگران در چشم بچه گربه‌ای که بی‌قراری می‌کند و دست و پا می‌زند قطره بریزیم؟

    بپیچیدش توی یک تکه پارچه، یا حوله یا پتو. بعد روی پایتان بگذاریدش، با آرنج دست راست (دست قوی‌ترتان) بچسبانیدش به خودتان، و با انگشتان همان دست چشمش را باز کنید. با دست چپ قطره را توی چشمش بریزید.

    همین!

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on چطور بی کمک دیگران در چشم گربه قطره بریزیم؟
  • بلوبانک

    به دو دلیل در بلوبانک (بانک مجازی بانک سامان) حساب باز کردم.

    • اول اینکه در تشویق بانکها و سازمانهای دیگر به کاهش کاغذبازی و از بین بردن لزوم مراجعه حضوری مشارکت کنم.
    • دوم اینکه بر خلاف بانک پاسارگاد (که حساب دیگرم در آن است) برنامه درست و حسابی آیفون دارد. که هم مستقیم نصب می‌شود و هم بدون نیاز به اس‌ام‌اس رمز دوم تولید می‌کند.
    • [به روزرسانی ۱۶ آبان: بدون دریافت هیچ اطلاعاتی (حتی رمز دوم) می‌توانید توی برنامه شارژ یا طرح اینترنت بخرید و قبض پرداخت کنید. مثل کیف پول باقی برنامه‌ها، ولی از خود حسابتان که به کارت وصل است پول کم می‌شود، نه یک کیف پول جدا که شارژ لازم دارد.]

    نکته عجیب ماجرا اینجاست: دوستان و آشنایان عزیز، چرا وقتی بلوبانک را به ما معرفی می‌کنید، راستش را نمی‌گویید که بابت افتتاح حساب ما پول نقد دریافت می‌کنید؟ زشت نیست؟ حالا که من راستش را گفتم، اگر خواستید، می‌توانید با این لینک حساب باز کنید. بابت حساب باز کردن شما با کد معرف MKNYGY من ۳۰ هزار تومان پول می‌گیرم! اگر خواستید می‌توانم نصفش را تقدیم کنم! 🙂

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته:

    |

    No comments on بلوبانک
  • پروژه موسیقی شوش؛ چتر

    اگر من را می‌شناسید، احتمالاً در مورد پروژه موسیقی شوش هم می‌دانید. امسال یکی از سخت‌ترین سالهای پروژه است و به حمایت همه نیاز داریم.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته:

    |

    No comments on پروژه موسیقی شوش؛ چتر
  • اورکست (Overcast) برای شنیدن پادکست

    اورکست (Overcast) برای شنیدن پادکست

    تکنولوژی برای من همیشه سرگرمی جذابی بوده و هست. این وبلاگ قرار بود جایی باشد برای پرداختن به موضوعاتی که نگاهم به آنها حرفه‌ای و جدی نیست. این اولین یادداشت مربوط به این زمینه، یعنی تکنولوژی است. موضوعی که قصد دارم به آن بپردازم، در مورد شکلی از استفاده‌ی تلفن‌همراه است که برایم خیلی مهم است. شنیدن پادکست و کتاب صوتی. اهمیت این موضوع را وقتی فهمیدم که مدتی تلفن‌همراهم تعمیرگاه بود و به همین خاطر امکان شنیدن پادکست و کتاب‌های صوتی‌ام را نداشتم. وقتی به اورکست عادت کرده باشید، جای خالی‌اش احساس می‌شود.

    (بیشتر…)
    No comments on اورکست (Overcast) برای شنیدن پادکست
  • بهتاش‌دات‌کام

    می‌خواهم دو موضوع را بگویم.

    یک اینکه Behtosh.com با BehtoshDavarpanah.com متفاوت است. هدف از ایجاد این وبلاگ حرف زدن در مورد موضوعاتی‌ست که به صورت روزمره با آنها روبرو می‌شوم ولی ربطی به حرفه‌ام که موسیقی‌ست ندارد. برای همین است که آدرسش فقط اسم کوچکم است. موارد جدی و مربوط به کار همچنان از طریق وبسایت رسمی‌ام (که آدرسش شامل فامیلی‌ام هم هست) قابل دسترس خواهد بود.

    موضوع دوم اینکه بخشی از یادداشت‌هایی که اینجا منتشر می‌کنم، همانند همین یادداشت، کوتاه و مختصر خواهند بود. تلاش می‌کنم به مرور شمایلی متفاوت از باقی یادداشت‌ها برایشان ایجاد کنم.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته:

    |

    No comments on بهتاش‌دات‌کام