behtosh.com

وبلاگ شخصی (غیر کاری) بهتاش داورپناه

  • دیجی‌کالاجت؛ یادداشت برای فروشنده

    امکان یادداشت گذاشتن برای فروشنده در دیجی‌کالاجت خیلی مفید است. نمی‌دانم قبلاً بوده و من متوجه نشده بودم، یا بی‌سروصدا تازه اضافه‌اش کرده‌اند. به هر حال دستشان درد نکند.

    حالا می‌توانم وقتی برای غذای گربه‌ها از میوه‌فروشی سفارش می‌دهم، برایشان یادداشت بگذارم که سیب‌زمینی و هویج درشت برایم بگذارند تا بیش از این خودم را موقع رنده کردنشان زخمی نکنم.

    بهتاش داورپناه؛ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۲

    No comments on دیجی‌کالاجت؛ یادداشت برای فروشنده
  • دیجی‌کالا‌جت چیست؟

    دیجی‌کالاجت (وبسایت) یکی از زیرمجموعه‌های شرکت نوآوران فن آوازه یعنی شرکت مادر دیجیکالا (وبسایت) است. این سرویس مشابه سرویس اسنپ‌اکسپرس (وبسایت) امکان خرید از سوپرمارکت‌ها، میوه‌فروشی‌ها، نانوایی‌ها و … اطراف شما را فراهم می‌کند. سفارش‌های شما در کمتر از یک ساعت به دستتان رسانده می‌شود.

    در زمان نوشتن این یادداشت (دوشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۲)‌ تعداد فروشگاه‌های زیرمجموعه‌ی این سرویس کمتر از اسنپ‌اکسپرس است. ولی بر خلاف اسنپ پشتیبانی درست و حسابی دارد و قابل اعتمادتر است.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته:

    |

    No comments on دیجی‌کالا‌جت چیست؟
  • یادداشت‌های کوتاه برای نوکتاب‌خوان‌ها؛ پیشگفتار

    سالهاست که مدرس کلاس‌های موسیقی کودک هستم. دوره‌های ما منطبق با سنتی که پیشینیان شغلمان گذاشته بودند، در جایی به اتمام می‌رسد و بچه‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند. همیشی تعدادی از هنرجویان حتی بعد از پایان دوره قصد ندارند که بروند. عده‌ای به بهانه‌های مختلفی می‌مانند. بهانه‌هایی مثل کلاس سلفژ، کر کودک کاموا، دستیاری و کمک در کلاس‌ها و … .

    نتیجه اینکه معمولاً جز شاگردان موسیقی کودک خودم، با عده‌ای نوجوان هم سر و کار دارم. چند سالی هست که بچه‌ها فهمیده‌اند که من کتاب دوست دارم، حتی کتاب‌های کودکان و نوجوانان. وقتی چیزی می‌خوانند که دوست دارند یا برای من میاورند که بخوانم، یا اینکه می‌آیند در مورد موضوعش صحبت می‌کنند. جز اینکه از جنبه‌ی معلم بودن این گسترش تفکر بچه‌ها خوشحال کننده‌است، چون خودم هم از کتاب‌هایی که می‌خوانند خوشم می‌آید، به خودم هم خوش می‌گذرد.

    پس با تعدادی نوجوان سر و کار کارم، و تقریباً همه‌ی صحبت‌های غیر موسیقایی‌مان در مورد کتاب است. در نتیجه فکر کردم شاید ایده‌ی بدی نباشد که یک سری تازه از یادداشت‌ها را در اینجا بگذارم. یادداشت‌های کوتاهی در مورد کتاب خواندن. چیزهایی که بزرگسالان کتاب‌خوان می‌دانند. ولی کسی به نوجوان‌هایمان یاد نداده و باعث می‌شود که این «ندانستن» باعث بشود که رابطه‌شان با کتاب‌ها و خودِ کتابخوان‌شان خیلی کند پیشرفت کند.

    فقط این را بگویم که فکر می‌کنم قرار است آدم با کتاب‌ها خوش بگذراند. قرار نیست عصا قورت بدهیم و جدی بشویم. و البته این که این یادداشت‌ها را می‌توانید از این به بعد در بخش مخصوص خودشان با همین نام «یادداشت‌های کوتاه برای نوکتاب‌خوان‌ها» ببینید.


    بهتاش داورپناه | غرب تهران | آذر ۱۴۰۲

    No comments on یادداشت‌های کوتاه برای نوکتاب‌خوان‌ها؛ پیشگفتار
  • موبایلت سامان؛ چطور از صورتحساب خروجی بگیرم؟

    داشتم فکر می‌کردم بیایم و اینجا یک چیزی بنویسم در مورد اینکه وقتی برنامه‌ی بلوبانک و موبایلت را یک بانک (یعنی بانک سامان) تولید می‌کنند، چطور است که در توضیحات تراکنش بلوبانک می‌توانید یک مقاله تایپ کنید ولی موبایلت محدودیت چند کاراکتری دارد؟ پیش از اینکه بیایم و بنویسم، موبایلت به‌روز شد و مشکل محدودیت کاراکترهای یادداشت روی تراکنش‌ها برداشته شد. دست سازندگان درد نکند.

    بعد دیدم توی تبلیغ به‌روز شدن موبایلت به نسخه‌ی پنجم نوشته شده که امکان گرفتن خروجی پی‌دی‌اف و فایل اکسل اضافه شده. از وقتی دستم به نسخه‌ی جدید موبایلت رسیده تا کنون چندین‌بار برنامه را شخم زده‌ام، ولی هیچی چیزی در این مورد پیدا نکرده‌ام. حتی وضع صورتحساب توی خود برنامه هم بهتر شده. فیلتر اضافه شده و … ، ولی این چیزی که تبلیغ کرده‌اند را بنده گشتم و نبود. نگردید که نیست.

    توضیح: پیش از این در مورد یک برنامه‌ی آیفون نوشته بودم. فکر می‌کنم از این به بعد بیشتر در مورد برنامه‌های ایرانی بنویسم. کسی چه می‌داند، شاید مسیرشان به اینجا خورد و یک بازخورد برایشان مفید بود.

    No comments on موبایلت سامان؛ چطور از صورتحساب خروجی بگیرم؟
  • سر و شکل تازه برای behtosh.com

    تمام خبر همانی‌ست که در عنوان آمده. سر و شکل وبسایت (سر و شکل همان چیزی است که در وردپرس به آن پوسته می‌گویند) را عوض کردم. اگر فکر می‌کنید از اینجا مثل یک آزمایشگاه استفاده می‌کنم و در عوض در ایجاد تغییرات در وبسایت کاری خیلی کند عمل می‌کنم اشتباه نکرده‌اید. اگر مدتی دستی به سر و روی اینجا نکشیده بودم دو دلیل داشت؛ یکی اینکه مدتی‌ست تمام وقتم صرف کارهای مربوط به شغلم می‌شود، فرصت نکرده بودم به اینجا برسم، دیگری اینکه به خاطر ظاهر خاص یادداشت‌های کوتاه دست نگه داشته بودم تا راهی برای ایجاد چنین چیزی در سر و شکل جدید پیدا کنم.

    حالا هم نه اینکه کارهای جزئی و پرتعداد شغلی دست از سرم برداشته باشند. کمی از کارها را موفق شده‌ام که منظم بکنم و از طرف دیگر به خاطر کار بدون حتی یک روز تعطیلی در طی حدود یکی دو ماه گذشته، حس می‌کنم در آستانه‌ی «از پا افتادن» هستم.

    از طرف دیگر به موضوع یادداشت‌های کوتاه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم با توجه به اینکه تعداد خیلی زیادی از یادداشت‌های من از این نوع بوده و خواهد بود، ایجاد یک ظاهر متفاوت که قرار است به دفعات تکرار شود، منطقی نیست.

    این دو مورد جمع شد تا تصمیم بگیرم برای آزمایش هم که شده دستی به سر و روی وبسایت بکشم. بعد ببینم چه پیش می‌آید. این را هم بگویم که می‌دانم در حال حاضر در حال صحبت با دیوار هستم و نوشتن در مورد موارد اینچنینی اصلاً لزومی ندارد. چون طبق آخرین آماری که دیدم در ماه گذشته فقط ۲۰ نفر وبسایت را دیده‌اند. از طرفی وجود خود این وبسایت هم «لزومی ندارد»، پس احتمالاً چنین یادداشتی به چنین وبسایتی می‌آید.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته:

    |

    No comments on سر و شکل تازه برای behtosh.com
  • یک خودکار آبی که هنوز مانده

    یک خودکار آبی که هنوز مانده

    از وقتی که یادم می‌آید همیشه مدادها و بعد خودکارها و بعد قلم‌های دیگری که برای نوشتن ازشان استفاده می‌کردم قبل از رسیدن به نیمه گم می‌شدند. یا خراب می‌شدند. یا هر اتفاق دیگری که جلوی ادامه‌ی کار را می‌گرفت. همیشه وقتی یک مداد که خیلی کوچک شده یا یک خودکار که دارد تمام می‌شود را دست کسی می‌دیدم، به نظرم پدیده‌ی غریبی را دیده‌بودم.
    از یکی دو سال پیش به خاطر ضرورت‌های کاری حجم نوشتنم روی کاغذ بالا رفت. چون فرم‌های کاری را با چاپگر خانگی چاپ می‌کردم، خطوط و متن‌ها سیاه بودند و تصمیم گرفتم من با آبی بنویسم. در حالت عادی فقط از قلم سیاه استفاده می‌کنم. بعد از امتحان کردن چند مارک و مدل مختلف رسیدم به این خودکاری که الان استفاده می‌کنم. برخلاف قیمتش که ارزان است، برای من بسیار مدل کارآمدی‌ست.
    چند وقت پیش متوجه شدم که خودکارم از نیمه رد شده و دارد به سمت تمام شدن می‌رود. بعد چند دهه زندگی به نظرم اتفاق عجیبی آمد. اینطور که معلوم است من هم قرار است یک روز یک خودکار را تمام کنم. از وقتی متوجه شدم، نگرانم که نکند این را هم قبل تمام شدن گم کنم یا اتفاق دیگری برایش بیوفتد.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on یک خودکار آبی که هنوز مانده
  • شیرینی بی‌بی، ارسال با آژانس

    وقتی سعی کردم یک کیک بی‌بی با اسنپ‌فود سفارش بدهم، گفت که از محدوده‌ی سرویس‌دهی شیرینی‌فروشی بی‌بی یوسف‌آباد بیرون هستم. زنگ زدم به خودشان. گفتند با آژانس می‌فرستند. از یوسف‌آباد تا شهرآرا را برای سفارش ۳۵۰ تومانی، ۱۰۰ هزار تومان کرایه گرفت. پشت دستم را داغ کردم.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on شیرینی بی‌بی، ارسال با آژانس
  • پادکست استرینگ‌کست و موسیقی بی‌وقفه در زمینه

    مسیرم افتاده به پادکست استرینگ‌کست. از اپیزود اولی که توی فیدشان بود شروع کردم به شنیدن. از صحبت‌های مجری برمی‌آید که اپیزودهایی هست که در فیدشان نیست. اپیزودها شماره هم ندارند. ولی اینها چیزی نیست که به خاطرش این نوشته را نوشته باشم. مشکل جای دیگری‌ست:
    مثل این کتاب‌های صوتی فارسی که آماتوری تولید شده‌اند (و خانمی با صدای منشی دکتر جراح پلاستیک می‌خواندشان) از اول تا آخر در پس‌زمینه صحبت‌های مجری پادکست، یک بند موسیقی پخش می‌شود. دیوانه شدم.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on پادکست استرینگ‌کست و موسیقی بی‌وقفه در زمینه
  • حمایت مستقیم از پادکست و کاهش آگهی

    امروز داشتم «پادکست تصادفی تکنولوژی» (ATP: Accidental Tech Podcast) را گوش می‌کردم. داشت در مورد این حرف می‌زد که وضع بازار تبلیغات در پادکست خراب است و اگر بخواهید حامی پادکست شوید الان وقت خوبی است.
    داشتم فکر می‌کردم وقتی این ایده‌ی حمایت مستقیم از پادکست‌ها شروع به همه‌گیر شدن کرد، اوضاع خوب بود. تا وقتی پادکسترها شروع کردند به دادن امکانات اضافی به حامیان برای تشویقشان. مثلاً نسخه‌ی بدون تبلیغات، یا نسخه‌ی طولانی‌تر اپیزودها. یا حتی اپیزودهای مخصوص حامیان. اینطوری من که حامی این پادکست نبودم، با وجود اینکه مزیتی در این امکانات اضافه نمی‌دیدیم، کم‌کم حس کردم غریبه‌ام. دیگر آن ارتباطی که بود از بین رفت. برای همین دیگر حتی احساس مسئولیتی نسبت به چک کردن تبلیغات اینجور پادکست‌ها حس نمی‌کنم. اگر باقی هم مثل من باشند بازخوردی که آگهی‌دهندگان می‌گیرند افت می‌کند. و دیگر تمایلی به هزینه کردن برای آگهی نخواهند داشت.
    وقتی تصمیم می‌گیرید برای پادکستتان حامی مستقیم جذب کنید، این موضوع را هم در محاسباتتان وارد کنید.

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on حمایت مستقیم از پادکست و کاهش آگهی
  • چطور بی کمک دیگران در چشم گربه قطره بریزیم؟

    بار اول سر شام سر و کله‌اش پیدا شد. اولین روزهایی بود که جای جدید را اجاره کرده بودم و زده بود به سرم که توی حیاط شام بخورم. آخرین بار که جایی بودم که حیاط داشت خانه‌ی پدری در کودکی بود. در دهدشت. کهگیلویه و بویراحمد.

    شام من کنسرو ماهی بود و بویش را حس کرده بود. اسمش را گذاشتیم غفور. اینکه اسم خوبی برای یک گربه‌ی خیابانی هست یا نه بحث دیگری‌ست که الان موضوع ما نیست. بعد فهمیدیم آقای غفور خان باردار است و بچه‌هایش را در انبار به دنیا آورد. همانطور که می‌بینید به اسمش دست نزدیم. به نظر ما غفور، غفور است، حتی اگر فهمیده باشیم که زن است و مرد نیست.

    اسم بچه‌ی تماماً نارنجی را گذاشتیم «کوچولو» و اسم آن یکی که رنگ سفید هم داشت، «پنبه خاتون». اینها را هم مطمئن نبودیم دخترند یا پسر. بعد اسم کوچولو عوض شد به «حنا کوچولو». نپرسید که اگر امکان تغییر اسم بود، چرا اسم غفور را عوض نکردیم، چون جوابش را نمی‌دانم.

    غفور و فرزندانش یک ویروس گرفتند که زد به چشمانشان و وضع شروع کرد به خراب شدن. فقط حنا را توانستم ببرم دامپزشکی. پنبه هیچ راه نمی‌‌داد و چنگ می‌انداخت و ناله می‌کرد و آشوب. حالا حنا گوشه‌ی دفتر من زندگی می‌کند. وضع چشمش هم نامشخص است. برای ریختن قطره‌هایی که دکترش داده در چشمش مشکل داشتم. یعنی تنهایی نمی‌‌توانستم. دو تا دست کافی نبود. یک راه برای حل مشکل پیدا کردم که فکر کردم اینجا بنویسم، شاید به درد شما که اینجا را می‌خوانی بخورد.

    چطور بدون کمک دیگران در چشم بچه گربه‌ای که بی‌قراری می‌کند و دست و پا می‌زند قطره بریزیم؟

    بپیچیدش توی یک تکه پارچه، یا حوله یا پتو. بعد روی پایتان بگذاریدش، با آرنج دست راست (دست قوی‌ترتان) بچسبانیدش به خودتان، و با انگشتان همان دست چشمش را باز کنید. با دست چپ قطره را توی چشمش بریزید.

    همین!

    تاریخ انتشار:

    |

    دسته: ,

    |

    No comments on چطور بی کمک دیگران در چشم گربه قطره بریزیم؟