گاهی فکر میکنم که کاش وقتی مدرسه و معلمهایش میخواستند ما را شکنجه بدهند، به جای کتاب از ابزار دیگری استفاده میکردند. اگر میپرسید چرا، به این خاطر که آنقدر توی ذهن من و امثال من کتاب را به چیزهای بد گره زدند، که سالها طول کشید که دست از دشمنی بردارم. خیلی طول کشید که بفهمم کتاب بیشتر از آنکه مربوط به مدرسه و مال معلم مدرسهام باشد، مال من است. و راستش اگر معلم خودش کتاب میخواند یاد میگرفت چکار کند که این بلا را سر دانشآموز نیاورد.
چیزهای بدی که در ذهن من به خاطر مدرسه به کتاب وصل شد بحران (امتحان) و تحقیر (توهین و کوچککردن دانشآموز به خاطر درس نخواندن) و چیزهای بد دیگر بود. سالها طول کشید که به بفهمم «کتاب» مفهومی جدا از بحران و آزار و … است. که بتوانم از خواندن کتابهایی که خودم دوست دارم لذت ببرم.
حالا که تکنولوژی پیشرفت کرده، وقتی ناخودآگاه یا آگاهانه کمر به آزار دانشآموز میبندیم، نمیشود که مباحث درسی را با ابزار دیگری به دانشآموزان یاد بدهند؟ مثل فایل صوتی یا ویدیو یا برنامهی گوشی یا هر چیز دیگر. اینطوری دورهی طولانی دشمنی با کتاب از بین میرود.
شمایی که در حال خواندن این یادداشت هستی، از این دشمنی گذشتهای و از این بابت خوشحالم. کاش هیچکس درگیرش نمیشد. با وجود این همه مدت سابقهی تدریس و ساختن ساختارهای ذهنی برای مفاهیمی که میخواهم درس بدهم، این موضوع «دشمنی با کتاب» را هنوز برای خنثی کردنش راهی پیدا نکردهام. شمای خواننده هم با خوششانسی من به این راه آمدهای، من هنوز روش این آشتیدادن را یادنگرفتهام. اگر پیشنهادی دارید، لطفاً بگویید.
بهتاش داورپناه | غرب تهران | آذر ۱۴۰۲